بایگانی برچسب ها: داستان ها جناحی

داستان عجیب راهب صومعه

داستان عجیب راهب صومعه

داستان عجیب راهب صومعه  اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: ماشین من خراب شده آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟………… ادامه مطلب

ادامه مطلب

داستان فری با لباس های چرک

داستان فری با لباس های چرک

داستان فری با لباس های چرک  سالها پیش در یکی از مدارس پسربچه ای به نام فری همیشه با لباسهای چرک در مدرسه حاضر میشد هیچکدام از معلمان او رادوست نداشتند………. ادامه مطلب

ادامه مطلب

داستان غمگین در پی خوشبختی

داستان غمگین در پی خوشبختی

داستان غمگین در پی خوشبختی  مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش… ادامه مطلب ...

ادامه مطلب

داستان فوق العاده زیبای خلقت زن (مادر)

داستان فوق العاده زیبای خلقت زن (مادر)

داستان فوق العاده زیبای خلقت زن (مادر)  از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟ ادامه مطلب

ادامه مطلب

داستان جالب شغل عجیب !

داستان جالب شغل عجیب !

داستان جالب شغل عجیب !  چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جادههای خاکی پیدا میشود رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان بسیار شیک پوش و خوشتیپ بود سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری یکی از آنها را به من خواهی داد؟ ادامه مطلب ...

ادامه مطلب

داستان جالب و خنده دار خرید طوطی

داستان جالب و خنده دار خرید طوطی

داستان جالب و خنده دار خرید طوطی  مردی می خواست تا یک طوطی سخنگو بخرد طوطی های متعددی را دید و قیمت جوان ترین و زیباترین شان را پرسید. فروشنده گفت: “این طوطی؟ سه چهار میلیون! … و دلیل آورد: “این طوطی شعر نو میگه، تموم شعرای شاملو، اخوان، نیما و فروغ رو از حفظه!” مشتری به دنبال طوطی ارزان تر، یکی پیدا کرد که پیر بود اما هنوز آب و رنگی داشت رو به فروشنده گفت: “پس این را می خرم که پیر است و نباید گران باشد...

ادامه مطلب

داستان جالب و کوتاه کفن دزد

داستان جالب و کوتاه کفن دزد

داستان جالب و کوتاه کفن دزد  کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟ پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشته مرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. .. ادامه مطلب ...

ادامه مطلب